سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1385 - یادداشت های یک دانشناپذیر

قبل از اینکه به شب برسیم از روز شروع می کنیم ...

و نمایشگاه قرآن هم جای بسیار زیبا و باصفایی هست . مخصوصا اگر زیر درختان بید مجنون نمایشگاه و زیر باران پاییزی باشید ... حتما تا فرصت هست ، این تجربه را امتحان کنید ... (چه رمانتیک )

این روزها سعی کنید که لباس گرم بپوشید و حتی المقدور یه چتر هم همراه داشته باشید ... تا مثل بعضی ها زوود نچایید ... ( توصیه های ایمنی را حتما باید جدی گرفت ... چه جدی )

معمول شب های احیاء بعد از افطاری استراحت کوتاهی می کردم و بعدش تا چه پیش آید ... دیشب خبر دار شدیم که این مهندس مهرداد ما هم استعفا داده و خبرش رو قراره اعلام کنند ، پس خواب را بر خود حیف نموده و پای تلویزیون به نظاره ی خبر بر و بچ نشستیم ... غافل از اینکه تیفون و بارون آنتن را حالی به و حولی کرده و نیمی از شبکه ها از مدار خارج شده ... نهایت ، خبر را دیدم ... و حالا نوبت استراحت است ...

البته اگر شانس داشته باشید و رئیستون ( آبجی کوچیکه ) هوس نکنه بالای سر شما بشینه پای کامپیوتر و الخ ...

... می رم مسجد محله ... البته مسجد رو که خراب کردن ، ولیکن خوب ، در بقالی یکی از اداره جات همسایه ، چراغ مسجد را روشن نگه داشتند ... حاجیمون مشغول دعا و خوندن هست و حاجی مسجد هم مشغول محاسبه ی خمس مومنین ! حوصله ندارم ... می زنم بیرون ... مسجد محله ی پایینی می روم ، در راه هم از قطرات باران رحمت الهی مستفیض می شوم ... اونجا هم حاجی مسجدشون از دله دزدی های کارهای اداری و دولتی حرف می زنه ... حالم بد میشه و میام بیرون ...

مسجد الجواد هم که پریشبش رفتم و خاطره ی خوشی از آنجا ندارم ... می روم مسجد امام حسن (ع) ، داخل مسجد که جا نیست .. توی چادرهای جلوی مسجد هم همینطور ... می شینم روی پله ی بانک کناری مسجد ... این کله پاچه ایی دم مسجد هم که مثل همیشه شلوغ هست ...

آخ ! که بدجوری هوس کله پاچه کردم ...

یکمی از دعای جوشن را می خوانیم و حاج آقای خوشبخت صحبتی می کنند و سعید حدادیان حالی می دهد و حاج آقا قرآن برسر می گیرند و سعید سینه زنی می کند و من بر می گردم به خانه ...

( فیلم روی حالت تند پخش شد ! )
فکر کله پاچه هنوز توی سرم ووول می خوره ... همینجوری که خودم را در برابر باد پاییزی جمع و جور کردم و به سمت خانه می روم ... با خود زمزمه می کنم : ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری ... ناگهان  سرم را بالا می گیرم  و به خود می گوییم پس این کوچه هه  کووو ؟ هرچی می رم بهش نمی رسم !!! حدس می زنم که گم شده ام ... به سمت چپ می پیچم و مسیر غربی را دنبال می کنم ... اینجا کجاست ؟ تا حالا نیومدم این طرفا ... حال بیا و درستش کن ... ( همه با هم فریاد می زنید بابا تو دیگه کی هستی ؟ عاشق شدی ؟ ... لابد )

خب ! به بهار ( البته خیابان بهار ) می رسم و امیدوار می شوم که از اینجا می توانم مسیرم را پیدا کنم ... ناگهان ! صدایی می شنوم ... آقای مزارعی ... آقای مزارعی ...

ای بابا ! این وقت شب ! در این غربت ! کیستی ای صدا ؟

من رو می شناسید ؟ ( طرف میگه بهم ) منم مجبورم شانسم را امتحان کنم ... چون اصلا ممکن نبود در آن اوضاع و احوال بشناسمش ... اصلا و ابدا ... فلانی هستید ؟ ( من گفتم به طرف ) ....

بعله دیگه ... درسته که دانشناپذیریم ... اما خوب ... شانس با ماست و حدسمون درست در آمد ...

بنده خدا رو شاید بشه گفت 10 .. 15 سال پیش دیده بودم ... می رسونه دم خونه و دوتا غذا هم بهم میده ... ای ول ... به این میگن یه خاطره خوووب از احیاء ...

                             

                                                   اینم به یاد کله پاچه ...


نوشته شده در سه شنبه 85/7/25ساعت 12:20 عصر توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()

یا رب !

نمی دانم چه سرّی و چه جذبه ای هست در این لیالی ! مرد و زن ، کوچک و بزرگ ، کودک و جوان ، همه و همه به دنبال گم شده ای هستند ... تکایا ، مساجد ، حسینیه ها و امام زاده ها ... پر است از خلایق ! هر کس با خدای خویش وعده ای دارد ... حتی اونهایی هم که روزهای معمولی حاضر نیستی باهاشون هم کلام بشی یا حتی نیگاهشون کنی ، الان در کنارت نشستن و با هم سبحانک یا رب زمزمه می کنید ...

یا رب !

می دانم که این ها بهانه ای بیش نیست ... تو که به من از من نزدیک تری ... در بند قید و زمان نیستی ! شب قدر بهانه ای برای رجعت من است و تو هر لحظه و هر جایی منتظر بازگشت من هستی ...

یا رب !

خسته ام ! از این دوری ! از این تنهایی و غربت ! ای کاش لحظه ای در قربت و آغوشت آرامش گیرم و خود را در دریای بی کران مهر و لطفت ، در زیر باران رحمت و مغرفتت رها سازم ...

یا رب !

آه ...

                                       


نوشته شده در سه شنبه 85/7/25ساعت 12:20 عصر توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()

 

سلام بر گل زیباى مجتبوى در بوستان حُسن نبوى، سبط اکبر، الگوى کمال و آینه جمال، که میلادش در نیمه رمضان، رویِش گلى در بوستان ماه خدا بود.

سلام بر مجتباى آل محمد، فرزند برومند على و زهرا علیهماالسلام، که گوهر دریاى فضیلت بود.

سلام بر آن «آینه حُسن ازلى»، که تولد فرخنده‏اش در آستانه «شب‌هاى قدر»، برکتى مضاعف بر سفره افطار و سحر روزه‌داران است.

 


نوشته شده در جمعه 85/7/21ساعت 1:46 صبح توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()

- پیشاپیش میلاد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام ) را تبریک عرض می کنم .

- هرچیزی توی این عالم یه فلسفه و یه پیامی داره ، مثلا همین که من ساعت سه نصف شب دارم مطلب می نویسم حتماً بی دلیل نیست .

- چند روزی بود که چیزی ننوشته بودم . هفته ی پیش همراهم از کار افتاد و به ناچار با همراهی دیگر راهی شدیم . یازده دو صفر هم کلاسی دارد .

- امشب یکی که لباس پلیس داشت رو دیدم یه پیرمرد سید که می شناختمش را به زور سوار مینی بوسی می کرد ... پیرمرد را به روز بر زمین می کشید ... و پیرمرد فریاد می زد : یا علی !

- حالم اصلا خوب نیست . کاشکی ماه رمضون نبود . از این نماز و روزه ها باید توبه کنم .

- امشب دلم تنگ مردن شده بود ، اما منصرف شدم ... بنظرم مردن کار سختیه .

این چند روزه هم نسوان وب نویس دست به یکی کردند که هی در کامنتینگ بنده عرض تبریک بگذارند و از آن طرف هم رجال که چه حرف هایی پشت سر من نمی زنند ... خدا عاقبت همه رو ختم بخیر کند ... بنده هر نوع امر خیر جدیدی را برای خودم اکیدا تکذیب می کنم ! سری که درد نمی کند را چند بار باید دستمال بست مگر ؟

- یکی هم گفته بود که وبلاگش رو معرفی کنم ... دستنوشته های یک کج ومعوج ?? ساله را حتماً ببینید .

- امشب هم مثل هر ساله حاجیمون در مسجد محله مون افطاری میده ... هرچند که مسجد خراب شده باشد !

- رئیس عزیزم هم که وبلاگم رو می بینه باید منو ببخشه که شنبه سرکار نرفتم ... !

- یه خبری قراره اتفاق بیافته برای دانشناپذیر ... شاید به همین زودی ها ... مثلا عید فطر ... هرکی دوس داره حدس بزنه . اما به کسی نمی گم ماجرا چیه ... توی چت هم اصرار نکنید بگم ... سوپرایزه ... اگه گفتید ...




نوشته شده در جمعه 85/7/21ساعت 1:46 صبح توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()

امشب آمده ام ...

آمده ام تا از همه ی نماز خواندن هایم توبه کنم ...

از همه ی روزه گرفتن هایم توبه کنم ...

و از همه ی شب بیداری هایم توبه کنم ...

چرا که در هیچکدام آن چه که حق تو بوده است را به جای نه آورده ام ...

خدای من !

آمده ام  از توبه کردن هایم نیز توبه کنم ...

خدای من !

تو که آگاه تر از من بر احوالم هستی ...

تو که مهربان تر از من بر من هستی ...

این من را برای من مخواه ... من را خدایی کن ...

خدای من !

اگر امید به رحمت و بخشش تو نبود ، من به چه امیدی زنده بودم ...

خدای من !

آمده ام امشب ... برای من دعا کنم ...

اما خود گفته ای تا برای او نیز دعا کنم تا دعای من مستجاب شود ...

خدای من !

هر چه خیر و صلاحت هست برای او بخواه ...

او را به قضا و قدر خود راضی و مطمئن گردان ...

قلبش را با دریای بی کران مهر و محبت خود پیوند بخش ...

پیوندی ناگسستنی ...

خدای من !

من هیچ برای گفتن ندارم ...

هیچ برای توجیه و توضیح ندارم ...

تنها امیدم ، تو هستی ...

خدای من !

نا امیدم امشب نکن .

خدای من !!!


نوشته شده در جمعه 85/7/21ساعت 1:46 صبح توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()


امروز از
دفتر توسعه وبلاگ های دینی بهم زنگ زدند.(خوب به دانشناپذیر چه ارتباطی داره به نظر شما ؟)

افطار بنده را به همراه دوستانم دعوت کردند ، ... هر کی افطاری حال داره بیاد قم ... بسم الله .

یکی از دوستان هم همچنین حالش خوب نیست ... لابد می پرسید : صادق کریمی ؟

برای سلامتی این رفیق شفیق ما هم دعا کنید .

 


نوشته شده در جمعه 85/7/21ساعت 1:46 صبح توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()

تو را به خدا، ای قلب من، عشقت را اسرار خویش دان و آن را از دیگران پنهان دار

تا سرنوشتی نیکوتر بیابی.

کسی که اسرار درونش را آشکار میکند نادان است.

سکوت و رازداری برای عاشق بسیار نیکوتر است.

تو را به خدا، ای قلب من، اگر کسی پرسید : بر تو چه رفته است؟

پاسخ مده.

اگر از تو درباره معشوقت پرسیدند،گمراهشان ساز.

تو را به خدا، ای عشق من، شور و احساس خود را پنهان ساز.

بیماری تو همان درمان توست، زیرا نسبت عشق به روح همچون

شرابی است در پیاله. آنچه تو می بینی مایع است و آنچه

دیده نمی شود جوهر و نیروی آن است.

تو را به خدا، ای قلب من، مصائب خویش را آشکار مساز،

تا اگر دریاها خروشیدند و آسمانها فرو ریختند، تو ایمن باشی.

 

جبران خلیل جبران


نوشته شده در جمعه 85/7/21ساعت 1:46 صبح توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()

 

  اگر اهل مستند دیدن? اون هم از جنس تحلیلی هستید حتما مستند زیر را ببنید.

فرکانس های فریب

 موضوع : تحلیل رسانه های جهان از مقاومت حزب الله لبنان .

جهت تهیه فیلم با شماره تلفن ????????تماس بگیرید.

 


نوشته شده در جمعه 85/7/21ساعت 1:46 صبح توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()

 

می خواهم از دانشناپذیر یک کپی داشته باشم ...

 

 


نوشته شده در جمعه 85/7/21ساعت 1:8 صبح توسط دانشناپذیر
نظرات دیگران()